کد مطلب:315031 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1518

انتقام حضرت ابوالفضل از صدام، به علت قسم دروغ او
یكی از افسران عالی رتبه حزب، حردان تكریتی نام داشت. او وزیر دفاع دوران حكومت «البكر» بود، ولی اختلاف حادی میان او و صدام كه در آن زمان معاون «البكر» بود به وجود آمد؛ چون از یك سو صدام دنبال مقام و قدرت بود و از سوی دیگر همین حردان تكریتی، و حردان ناگزیر شد استعفا دهد و از عراق بگریزد. او در خارج عراق خاطرات خود را نوشت و در كتابی به نام «مذاكرات حردان» (خاطرات حردان) چاپ كرد و در آن، خباثت ها و سیاست های پشت پرده صدام را نوشت. صدام بعد از چاپ آن كتاب به مزدوران خود دستور داد كه او را ترور كنند، و مزدوران بعثی حردان مذكور را در كویت، در حالی كه سوار ماشین خود بود تیرباران كردند و كشتند. در كتاب «خاطرات حردان» مطالب محرمانه بسیاری از رفتار صدام آمده است، از جمله قسم صدام به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و جریان این به شرح است: بعد از كودتای بعثی ها در سال 1968 میلادی؛ 1347 شمسی در عراق، شورای كودتا «البكر» را به عنوان رئیس جمهور و صدام را به عنوان معاون او منصوب كرد. حردان در خاطرات خود نوشته است:



[ صفحه 617]



«البكر» در یكی از جلسات محرمانه شورای كودتا به صدام گفت: من به تو اطمینان ندارم و از تو می ترسم كه به من خیانت و مرا از قدرت بركنار كنی، مع الوصف كه هر دو از اهل تكریت و به اصطلاح همشهری هستند. صدام در پاسخ به «البكر» گفت: من حاضرم كه به ابوالفضل العباس (علیه السلام) قسم بخورم كه به تو خیانت نمی كنم، «البكر» گفت: قسم تو در حرم ابوالفضل باشد، صدام پذیرفت و هر دو با حردان لباس محلی عرب های عراق را پوشیدند، و با خود یك تابوت خالی در یك ماشین عادی به كربلا بروند و تظاهر كردند كه عرب روستایی عراقی هستند و جنازه ای دارند و آن را برای زیارت به كربلا آورده اند، ضمنا سنی ها شمال عراق از جمله سنی های تكریت به حضرت قمر بنی هاشم ارادت خاصی دارند و اعتقاد آنان به ایشان بر این مبنا است كه او شخص نجیب و غیور است و برادر نامادری خود را روز جنگ تنها نگذاشت. ماشین حامل البكر و صدام و حردان بعد از غروب به سه ساعت تابوت خالی به كربلا رسید. حمال ها تابوت را به حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بردند، و آن سه مرد عرب به ظاهر روستایی (البكر و صدام و حردان) پشت تابوت حركت می كردند، و هنگامی كه داخل حرم شدند، صدام ضریح حضرت ابوالفضل را به دستش گرفت و برابر البكر و حردان به نام ابوالفضل العباس (علیه السلام) قسم خورد كه به البكر خیانت نكند، سپس تابوت را به ماشین برگرداندند و هر سه به بغداد برگشتند. ولی صدام به قسم خود عمل نكرد، چون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357، صدام به این بهانه كه (البكر) بیمار است او را بركنار و زندانی كرد و خود او رئیس جمهور شد، و قسم خود را كه به نام ابوالفضل العباس (علیه السلام) بود نادیده گرفت، ولی نتیجه چه شد؟ و خود را گرفتار جنگ



[ صفحه 618]



با ایران سپس با كویت كرد و این بدبختی ها را دید:

1- برادر زن خود را كه نامش (عدنان طلفاح) بود كشت و زنش از او جدا شد.

2- دو داماد خود را كه بعد از شكست صدام در كویت به اردن پناه برده بودند و به عراق برگشتند كشت و دو دختر او تا امروز لباس سیاه پوشیده اند.

3- پسر بزرگ او (عدی) به وسیله حمله انقلابیون در بغداد در نخاعش تیر خورد و قطع نخاع شد و تا امروز فلج است.

4- او كه ادعا می كرد، كشورهای عربی را متحد و یكپارچه خواهد كرد، نتوانست وحدت كشور عراق را نگه دارد، و شمال عراق را از سلطه او خارج شد.

5- گرسنگی مردم عراق در دوران حاكمیت او به حدی رسید كه مردم عراق به علت نبودن غذا و دارو از آفریقایی های گرسنه بدبخت ترند.

6- هواپیماهای آمریكا و انگلیس هر روز به تأسیسات نظامی او حمله می كنند.

7- با همین بدبختی ادعا كرد كه از فلسطین دفاع می كند و یك لشكر مردمی به نام قدس (جیش القدس) تأسیس كرد، ولی یك نفر هم از این لشكر به فلسطین نرفت، و تأسیس این لشكر باعث شد كه مردم عراق، زن و مرد این لشكر را مسخره كنند.

نتیجه قسم دروغ به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) همین است، و این «مثنوی» هنوز به پایان نرسیده است، تا ببینیم كه در آینده دور یا نزدیك چه خواهد شد؟!



[ صفحه 619]